عبدالمحمد شعرانی در وبلاگش دیرتش باد نوشت: « عکس های مدرسه {کالو} را برخلاف نمایشگاه های قبلی ـ با هدف و نیت کمک به آبادانی مدارس روستایی کشور به فروش گذاشته ام. تا حالا چندتایی فروش رفته است و مهم تر از چندتا یکی بود که روز افتتاحیه به مبلغ ۵۰۰۰۰۰۰۰ ریال فروخته شد. »
از پشتکارش خوشم می آید؛ خیلی خوب کتاب ها را می فهمد؛ با بچه ها بچه و با بزرگترها بزرگ است؛ همتش را صرف کارش می کند؛ صادقانه برخورد می کند و صادق می ماند؛ زیبایی را می فهمد، برای دیگران را هم؛ هر وقت به وبلاگش می روم بغض خوشحالی گلویم را می گیرد و با زمزمه نگاهم برایش دعا می کنم؛ بعضی شب ها هم به یادش هستم؛ هر معلمی را می بینم وبلاگش را معرفی می کنم؛ در وبلاگش رنگ اراده موج می زند؛ دانش آموزانش را می فهمد و می داند بودنش بخاطر آنهاست؛ مشق معلمی می کند، وبلاگش کارگاهی عملی است؛ دوستان خوبی دارد و برخی هم به او حسادت می کند؛ کارهایش واقعاْ خلاقانه است، باید به او مدال ابتکار بدهند؛ نردبان او نردبان منیت نیست، از فکر به اینجا رسیده است؛ برای کوچکترین مسائل وقت می گذارد؛ به قول خودش همه را به یک چشم می بیند؛ اولین روزهایش را به یاد دارم باچند عکس کوچک آغاز کرد؛ کتابخانه ی مدرسه کوچکشان من را به شگفت می آورد، از دور ترین نقاط دنیا برایشان کتاب آمده است؛ تعبیر من از مدرسه کالو یک دریا ، یک روستا. از صمیم قلب برایت آرزوی بهترین ها را دارم. پر توان و نیرومند.
منبع: http://movafagheat2.blogfa.com/?p=6